کد مطلب:148748 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:157

جوانمردی حسین در جنگ با ابن قحطبه
تمیم بن قحطبه با حد اعلای سرعت حركت اسب به حسین (ع) نزدیك گردید و پیكان نیزه او مقابل سینه حسین (ع) قرار گرفت. با آن سرعت كه آن مرد به حسین (ع) نزدیك می شد اگر پیكان نیزه ای به سینه حسین (ع) برخورد می كرد ممكن بود كه زره ظریف وی را سوراخ كند و وارد سینه اش شود. به طوری كه ضمن پیكارهای همان روز گفته شد می دانیم كه ضربت نیزه یك ضربت مهلك بود و وقتی به مضروب اصابت می كرد از پشتش به در می آمد و هر گاه زره محكم مانع از عبور نیزه می شد سوار را بر زمین می انداخت. كسی كه می دانست مضروب می شود، در قبال نیزه می توانست یكی از سه كار را بكند. یكی این كه بگریزد و این كار را هیچ سوار عرب نمی كرد. تا چه رسد به حسین بن علی. دوم این كه با یك ضربت شمشیر، نیزه خصم را قطع نماید. این كار علاوه بر چابكی احتیاج به شمشیری برنده و بازوئی قوی داشت خاصه آن كه چوب بعضی از نیزه ها محكم بود و جز بازوهای قوی و شمشیرهای تیز، نمی توانست آن چوب را قطع كند. سومین راه دفاع این بود كه وقتی ضارب به مضروب نزدیك می شود سوار اخیر روی اسب خم شود یا این كه خود را به كنار اسب برساند تا این كه نیزه از رویش عبور كند بدون این كه به وی اصابت نماید. اگر سواری كه باید مضروب شود می توانست مبادرت به آن مانور نماید نیزه از رویش رد می شد و آسیبی به وی نمی رسید. سوار ضارب نمی توانست در آخرین لحظه مسیر نیزه خود را به طرزی مفید تغییر بدهد چون آن قدر سرعت داشت كه تغییر مسیر نیزه برای او سودمند نمی شد و دیگر این كه خود او بایستی دقت نماید كه به اسب مضروب تصادم نكند. این ملاحظات سبب می شد كه ضارب، بایستی مانور جنگی خود را طوری دقیق اجرا كند كه حساب فواصل را حتی به اندازه یك انگشت نگاه دارد. او بایستی در آخرین لحظه بعد از این كه ضربت نیزه را وارد آورد خط سیر اسب خود را عوض نماید و گرنه به طور حتم به اسب مضروب تصادم می كرد. وقتی شرح جنگ تن به تن سواران عرب را می خوانیم مانور آن ها در نظرمان ساده جلوه می كند و به خود می گوئیم ما هم اگر اسبی و شمشیری و تبر و نیزه ای می داشتیم می توانستیم همان مانور را به انجام برسانیم. غافل از این كه هنگام خواندن شرح جنگ تن به تن اعراب ما فقط تماشاچی هستیم و با نیروی اندیشه منظره پیكا را از نظر می گذرایم و هر تماشاچی، كه منظره جنگ یا زور آزمائی را می بیند كارهای همآوردان در نظرش ساده جلوه می نماید و به خود می گوید كه می تواند آن كارها را بكند و فقط تماشاچیانی كه اهل فن


هستند می فهمند كه آن كارها چقدر اشكال دارد. در بین اعراب، همه كس نمی توانست شمشیر و تبر بزند و با نیزه پیكار نماید مگر آنان كه در جوانی شمشیر و تبر می زدند و نیزه به كار می بردند و گرنه محال بود كه مرد كار نكرده بتواند در میدان جنگ، سوار بر اسب، با شمشیر و تبر یا نیزه پیكار كند و اگر یك مرد ناشی، به گمان این كه می تواند مثل دیگران بجنگد وارد میدان كارزار می شد در لحظه اول به قتل می رسید. حسین (ع) برای این كه خود را از ضربت نیزه تمیم حفظ كند روش سوم را به كار برد. آن مرد پنجاه و هفت ساله، در دو لحظه آخر، قبل از این كه نیزه به او برسد طوری روی اسب خم شد كه نیزه تمیم از بالایش گذشت و به او اصابت نكرد و در حال خم شدن حسین شمشیر خود را به سوی پای تمیم انداخت. با این كه تمیم خط سیر اسب خود را عوض كرد تا با اسب بالدار حسین تصادم ننماید شمشیر حسین به پای بدون حفاظ وی اصابت نمود و تمام عضلات را قطع كرد. آن ضربت طوری شدید بود كه یك پای تمیم از كار افتاد و اگر هر دو پایش در ركاب نبود، از اسب بر زمین می افتاد و ركاب ها وی را نگاه داشت. اسب تمیم دور شد ولی تماشاچیان متوجه نگردیدند كه تمیم از پا، مضروب گردیده مگر وقتی كه تنه اسب او را در قسمتی كه سوار از پا مجروح شده بود خونین دیدند. جنگجویان، از زخم های كوچك به هراس نمی افتادند و از پا درنمی آمدند ولی زخم شدید آن ها را از پا درمی آورد. ضربتی كه حسین (ع) بر تمیم وارد آورد از نظر جنگی یك كار برجسته بود. آن مرد پنجاه و هفت ساله با چابكی یك جوان هیجده ساله خود را از ضربت نیزه تمیم حفظ كرد و در همان حال یك پایش را از كار انداخت. اگر مردی كم طاقت دچار آن ضربت می شد دست از جنگ می كشید یا این كه از اسب بر زمین می افتاد. ولی تمیم بن قحطبه شامی مردی پرطاقت بود و بعد از دریافت آن زخم شدید به جنگ ادامه داد.

یكی از ضرب المثل های اعراب در قدیم این بود كه ارزش مرد جنگی بضربت خوردن است نه زدن یعنی مرد جنگی آن است كه بتواند ضربات را تحمل نماید. شجاعان، بعد از دریافت زخم دندان ها را می فشردند تا این كه ننالند و دیگران صدای ناله آن ها را نشنوند. تمیم یكی از آن مردان شجاع بود كه وقتی زخم شدید خورد ننالید و دور میدان گشت و مراجعت كرد و آماده شد كه مرتبه ای دیگر به حسین (ع) حمله ور گردد. از پای مجروح او خون فرومی ریخت و آن مرد بدون اعتنا به زخم خود به سوی حسین (ع) می رفت. عمر بن سعد به اطرافیان خود گفت تمیم سست شده و به نظر می رسد كه به سختی مجروح شده باشد. یكی از اطرافیان، گفت خونی زیاد از پایش فرومی ریزد و آیا امیر میل دارد كه وی را از جنگ برگرداند. عمر بن سعد بانگ زد ای ابن قحطبه اگر مایل باشی می توانی از میدان مراجعت كنی. ابن قحطبه مانند كسی كه مورد توهین قرار گرفته با اعتراض گفت آیا من از میدان مراجعت كنم؟ سپس بدون این كه دیگر چیزی بگوید به طرف حسین (ع) رفت. نوك پیكان نیزه ابن قحطبه پائین بود.

آن مرد می دانست كه اگر نیزه خود را بالا بگیرد تا این كه شكم یا سینه حسین (ع) را مضروب كند، وی بار دیگر روی اسب خم خواهد شد یا خود را كنار اسب خواهد


رسانید و از ضربت او مصون خواهد گردید. لذا پیكان نیزه را پائین گرفت كه اگر حسین (ع) خم شد باز به او اصابت كند و اگر به سوار اصابت نكرد به اسب اصابت نماید و آن جانور را به هلاكت برساند تا این كه حسین پیاده شود. طبق قانون جنگ تن به تن، بعد از این كه سوار بر اثر از پا در آمدن اسب پیاده می شد حریفش كه سوار بر اسب بود می توانست به پیاده حمله ور شود و او را به قتل برساند. وقتی كه تیمم بسوی حسین (ع) می رفت با یك پا ركاب كشید چون پای دیگرش تكان نمی خورد. ولی اسب، با همان یك پا ركاب خوردن با حد اعلای سرعت به سوی حسین (ع) رفت. حسین (ع) از وضع نیزه تمیم فهمید كه منظورش چیست. او دریافت كه تجدید مانور سابق نه فقط بدون فایده بلكه خطرناك است زیرا اگر روی زین خم شود، نیزه در شانه یا پهلویش فروخواهد رفت و بعید است كه زره او بتواند جلوی ضربت شدید نیزه تمیم را بگیرد برای این كه زور اسب هنگام نیزه زدن مزید بر زور مرد می شود و ضربت نیزه را شدیدتر می كند. این بود كه حسین تصمیم گرفت كه با شمشیر از خود دفاع نماید و نیزه تمیم را قطع كند. قبل از این كه تمیم به حسین (ع) برسد اسب بالدار به حركت درآمد نه به طوری كه از مسیر تمیم دور شود. حسین (ع) حركت اسب خود را طوری تنظیم كرد كه از كنار تمیم بگدرد. ضربت شدیدی كه به پای تمیم خورده بود، آن مرد را از چابكی انداخت و تمیم بعد از این كه دید حسین به حركت در آمد نتوانست وضع نیزه اش را تغییر بدهد و متناسب با وضع جدید نماید و حسین به (ع) در حالی كه از كنارش می گذشت شمشیر انداخت. شمشیر حسین متوجه نیزه تمیم بود ولی به آن اصابت نكرد و هنگام فرود آمدن به پای بالای زانو. اصابت كرد و عضلات ران را برید و پای دیگر تمیم هم از كار افتاد و نیزه از دستش رها شد و اسب او را از حسین دور كرد و چند قدم دیگر تمیم روی اسب از یك طرف خم گردید.

اسب همچنان می رفت و سوار مجروح را می برد. وزن بدن تمیم در یك طرف اسب سبب گردید كه پای او از ركاب مقابل جدا شد و از آن بعد سنگینی بدن، پای او را از طرف دیگر اسب به طرفی كه سوار آنجا خم شده بود آورد. سپس در حالی كه یك پای مجروح در ركاب بود جثه اش افتاد و دست هایش بر زمین كشیده شد و بعد از چند لحظه بر اثر حركت اسب آن پا هم از ركاب جدا گردید و تمیم بر زمین افتاد. او حواس كامل داشت ولی نمی توانست برخیزد چون عضلات دو پایش قطع شده بود.

حسین (ع) خود را به تمیم رسانید.

اختیار جان آن مرد در آن موقع در دست حسین (ع) بود و می توانست با یك ضربت وی را به قتل برساند یا بر او ببخشاید. جنگجویان عرب در آن موقع بر خصم از پافتاده می بخشیدند و او را به قتل نمی رسانیدند مگر هنگامی كه ماموریتی به آنها داده می شد و موظف بودند كه خصم از پا افتاده را به قتل برسانند و اگر از خود اختیار داشتند از قتلش صرف نظر می كردند. حسین (ع) سر را خم كرد و گفت ابن قحطبه اگر من بتوانم كمكی به تو بكنم، مضایقه نخواهم كرد. تمیم گفت دو پای من به شدت مجروح


گردیده و توانائی حركت ندارم و اگر می خواهی به من كمك بكنی بگو بیایند و مرا از این جا ببرند.

حسین (ع) دید كه زمین در قسمت پائین كالبد ابن قحطبه از خون قرمز رنگ گردید و گفت می بینم كه خیلی از تو خون می رود و سر را به سوی سپاه بین النهرین كرد و بانگ زد ابن قحطبه می گوید بیائید و مرا ببرید و من برای كسانی كه بیایند و او را ببرند تولید مزاحمت نخواهم كرد.

اسب تمیم بعد از این كه سوارش بر زمین افتاد به سپاه بین النهرین ملحق شد و عمر بن سعد فرمانده سپاه امر كرد كه دو نفر با اسب ابن قحطبه بروند و او را بیاورند. در حالی كه فرستادگان فرمانده سپاه ابن قحطبه را از زمین بلند كردند و او را روی اسب قرار دادند، حسین نزدیك آنها توقف كرده بود و قبل از این كه برای مراجعت به راه بیفتد گفت خیلی از این مرد خون رفته است و زخم های او را فوری ببندید كه خون متوقف شود. اما ابن قحطبه به ظاهر از كسانی بود كه می گفتند دارای خون رقیق هستند و جریان خون آن گونه اشخاص به زودی متوقف نمی شد و بعد از این كه وی را به سپاه بین النهرین رسانیدند زخم دو پایش را با مرهم بستند اما جریان خون متوقف نگردید در غروب آفتاب همان روز زندگی را بدرود گفت و می گویند كه علی بن الحسین (زین العابدین) كه بیمار بود و نمی توانست حركت كند گفت كه دامان خیمه اش را بلند كنند تا این كه جنگ پدرش را ببیند و بعد از این كه ابن قحطبه از پا درآمد به زن ها و كودكانی كه نزدیك او بودند گفت پدرم یكی از جنگجویان دلیر را شكست داد.